فرهنگ امروز/ متین محجوب: در دفتر شعر حوزه هنری خدمت سعید بیابانکی رفتیم تا با ایشان در مورد ویژگی های شعر نوجوانِ قیصر امین پور و جایگاه آن به گفت و گو بنشینیم. بیابانکی سرودن را از ۱۵ سالگی آغاز کرد و در ۲۲ سالگی نخستین کتابش را چاپ کرد. از آنجا که بیابانکی به جایگاه شایستهای در عرصۀ شعر رسید، دانشگاه اصفهان نشان درجه یک طلایی خود را به او اعطا نمود. بیابانکی عضو شورای عالی شعر صدا و سیما است که سردبیری و اجرای چندین برنامه را عهدهدار بوده است. دبیری و عضویت در شورای سیاستگذاری جشنوارۀ شعر فجر و جشنوارۀ شعر و داستان جوان سوره نیز از دیگر سوابق او به شمار میآیند. وی همچنین با حوزه هنری همکاری دارد. از آثار او میتوان به «نامههای کوفی»، «سنگچین»، «یلدا» و «جامهدران» اشاره کرد. بیابانکی معتقد است دوره نوجوانی پیچیدگی هایی دارد که خلق ادبیات برای این سن را بسیار دشوار کرده است اما قیصر امین پور و همچنین مجله سروش نوجوان به خوبی از عهده آن برآمده اند.
*کلیت بحث ما در مورد دغدغه های قیصر امین پور در حوزه نوجوان و شعرهایی است که ایشان برای نوجوان سروده اند. اما قبل از اینکه وارد این بحث شویم در بررسی شعر کودک به ویژه نوجوان می توانیم تاریخچه ای در نظر بگیریم و بگوییم از چه دوره ای و یا با چه شاعری توجه به مخاطب نوجوان در شعر اهمیت پیدا کرده است؟
شعر فارسی از وقتی که سروده شده و خشت آن گذاشته شده است؛ از زمانی که رودکی به عنوان پدر شعر فارسی شعر سرود هرگز در بند مخاطب نبوده. یعنی نه جنس مخاطب را شاعر از پیش تعیین میکرده و نه سن آن را؛ تقسیم بندی مخاطب چندان اهمیتی نداشته است. به خاطر این که شعر وقتی سروده میشود و وارد چرخة زبان و وارد اجتماع میشود مخاطب خودش را پیدا خواهد کرد. بنابراین مقوله شعر کودک شعری که مخاطب آن کودکان هستند یعنی کودکان باید بخوانند یا موضوع آن کودک است، مفهوم جدیدی است. فکر میکنم قبل از ایرج میرزا نشود کسی را پیدا کرد که برای کودکان شعر گفته. ایرج میرزا در شعر «داشت عباسقلی خان پسری، پسر بیادب و بیهنری» به نوعی بحث تعلیم و تربیت را بیان می کند. بنابراین گویی شعر کودک از اینجا شروع شده و تا قبل از آن هرگز شاعران بزرگ ما در بند مخاطب نبودند. یعنی سن و سال چندان برای آنها اهمیت نداشته است. از وقتی که نظام تعلیم و تربیت ما به این صورت شکل گرفته و کلاسبندی شده که بچه باید برود مدرسه و از یک سنی باید در حوزه های مختلف اموزش ببیند به نظر من سر و کلة شعر کودک پیدا شده است. یعنی شعر به عنوان یک ابزار البته حتی فراتر به عنوان یک رسانة قدرتمند و اثرگذار در یک روزگاری بسیاری از مفاهیم را با خودش حمل کرده است. به روزگار خودمان نگاه نکنید که تعدد رسانههای صوتی و تصویری و جهان مجازی مجال برای بروز شعر را نمیدهد، روزگاری که هیچ کدام از اینها نبوده، کلام و شعر به مثابة یک رسانه عمل میکردند. بنابراین شعر کودک یک مفهوم چندان طولانیای نیست. یعنی اگر بخواهیم سن و عمری برای آن درنظر بگیریم، شاید حدود یک قرن است که این در قیاس با هزار سال شعر پارسی، نسبت کمی است. یعنی نسبت به دیگر شعرهای فارسی هم سن آن کم است و هم تجربه در این خصوص کم است و به نظر من شعر جوانی به حساب میآید.
اما نکته ای که در بحث ما وجود دارد این است که علی رغم این قدمت کوتاه تکلیف شعر کودک معلوم شده و علیرغم این که دیر متولد شده، ولی به هرحال شکل و شمایل خودش را پیدا کرده، یعنی برای کودکانی که هنوز شاید خواندن و نوشتن نمیدانند و زیر سن دبستان هستند، ما کلام و شعر داریم یا برای بچههایی که وارد مدرسه میشوند و در سن ابتدایی و یا پیش دبستانی هستند هم شعر زیادی سروده شده شعر خوب هم زیاد سروده شده است. کودک آنها را فرا می گیرد و در خانه و با پدر و مادر تکرار میکنند. بنابراین شعر کودک وضعیت قوامیافتهای دارد. نکته این است که این وسط شعر نوجوان شرایط بلاتکلیفی دارد. یعنی شعر کودک تکلیفش مشخص است، شعر بزرگسال هم تکلیفش مشخص است اما شعر نوجوان یک حفره ای دارد. انگار یک فضایی است که چندان به آن پرداخته نشده است. شعرهایی که برای نوجوان سروده میشود یا به سمت کودکی میل میکند و یا به سمت بزرگسالی. همین هم هست که در سن نوجوانی میبینید که بچهها سمت شعرهایی میروند که اصلاً نمیتوانند معنای آن یعنی چی؟ یعنی مثلاً غزل حافظ را حفظ میکند و یا شاهنامة فردوسی را از بر میکند و نقّالی میکنند بدون این که اصلاً متوجه بشوند چه چیز میخوانند. صرفاً براساس قدرت حافظه آن را حفظ می کنند.
یک مقدار هم احساس میکنم که تولید محتوا برای نوجوانان در کشور ما چه مکتوب و چه تصویری و چه موسیقایی، یک حالت بلاتکلیفی دارد. یعنی کودکان بلافاصله پرتاب میشوند به بزرگسالی. این را آقای مهدی باقربیگی که قصههای مجید را بازی کرده بود و از همشهریان من هم هست، یک جایی درددل میکرد و میگفت من در سن کودکی که برای این سریال انتخاب شدم، شروع کردم بازی کنم و بعد شروع کردم با آدمهای بزرگسال یعنی با نویسنده و کارگردان و فیلمبردار و ... وارد تعامل شدم. او میگفت من ناگهان از کودکی پرتاب شدم به بزرگسالی و اصلاً نوجوانی نکردم. نوجوانی یک سن حساسی است به لحاظ فیزیولوژی و اتفاقاتی که در شکل و شمایل آدم و در روحیات میافتد بسیار پیچیده هستند. واقعاً دشوار است برای این نسل و این سن کار کردن.
*نکته ای فرمودید در مورد کارکرد رسانه ای شعر و نقش تعلیم و تربیتی آن به ویژه در شعر کودک و تا اندازه ای شاید نوجوان. در این نوع نگاه یعنی شعر به ماهو شعر برای کودک و نوجوان نمی توان در نظر گرفت به یک معنا برای این سنین همه شعر شعرهای کوششی هستند نه جوششی؟
شعر کلاً خودش رسانه هست. حتی روزگاری بار همه رسانهها را بر دوش میکشیده، یعنی در روزگار اول شعر فارسی که دورة قصیدهسرایان است، شعر شخصاً در خدمت پادشاهان است و شاعران درباری کار رسانه را جهت تبلیغات برای پادشاهان انجام میدادند. به تدریج که آمدیم جلوتر و کتاب متولد شد و بعد روزنامه آمد و بعد رادیو و تلویزیون و سینما، بخش عمدهای از این بار رسانهای به هنرهای دیگر منتقل شد و شعر به صورت خالص ماند و الزاماً الان دیگر کار رسانه نمیکند، ولی به نظر من یک روزگاری این رسالت را انجام میداده. الان هم که شعر اگرچه رسانه نیست ولی اثرگذاریاش چه بسا شاید بیشتر از رسانههای پرقدرت است. یک شعر کوتاه، یک بیت و یا یک مصرع، خیلی تاثیرگذارتر است. سالها پیش یکی از این نامزدهای انتخاباتی یک جایی یک مصرع به کار برده که ادب مرد به ز دولت اوست و هنوز که هنوز است در ذهن مردم است. ذات و خاصیت شعر این است که قابی از ماندگاری در ذهن و تاریخ ایجاد می کند و اینکه آیا بار تعلیمی یا بار تربیتی را باید بر دوش شعر گذاشت یا خیر، پاسخ این است که در حوزه شعر کودک و نوجوان این بالاجبار هست. یعنی بخش عمدهای از آثار ادبی که برای کودکان سروده شده، بار تعلیمی و تربیتی دارد و اینجاست که کار رسانه را انجام میدهد. یعنی همان کاری که تلویزیون مثلاً یک مشاور کودک میآید و به بچهها میگوید که این کار را انجام بدهید و این کار را انجام ندهید. شاعر و شعر هم دارد همان کار را انجام میدهد. ولی ما به تدریج که از این سن فاصله میگیریم، این بار تربیتی از روی دوش شعر برداشته میشود. یعنی یک شعر عاشقانه، یا یک شعر انتقادی و یا یک شعر اجتماعی که برای جامعة بزرگسالان سروده میشود، هرگز وظیفهای یا پیشاندیشیدگی در خصوص این که کار تربیتی و یا تعلیمی انجام بدهد، اصلاً چنین چیزی در موردش نیست. ولی کار کودک چرا. یعنی بالاجبار بخش تعلیم و تربیتی در نهادش هست و البته همه آن نیست. شعرهایی هم سروده می شوند که ماهو شعر هستند و فقط برای این سروده میشود که فقط از خواندن آن لذت ببرد. یعنی شاعر از قبل تصمیم نگرفته که یک پیامی را به شما منتقل کند، اما معتقدم شعر هنوز هم که هنوز است، میتواند بار رسانهای داشته باشد.
*به نظرتان علی رغم همه حساسیت ها و ویژگی هایی که در مورد شعر و ادبیات نوجوان فرمودید اقای امین پور و بقیه دوستانشان در سروش نوجوان توانستند درک درستی از این دوره سنی داشته باشند؟
به نظر من کاری که آقای امینپور و دوستانشان در سروش نوجوان انجام دادند، کشف حفره ای بود که عرض کردم. ایشان در سروش نوجوان دقیقاً یک فضایی را طراحی کرد که نوجوان هم مخاطب بود و هم خود نویسنده. سروش نوجوان یک مجله سادهای بود، تک رنگ بود و کاهی بود و بخش آغازین آن به قلم اقای امین پور بود. آقای امینپور یک جورهایی نوشتن را یاد نوجوانان داد. یعنی به یک مفاهیمی پرداخت که شاید دغدغههای نوجوانان بود ولی کسی سراغ آن نرفته بود. یعنی دریچة تازهای به روی انها گشود. خاطرم هست که در سروش نوجوان یک مطلبی بود که عنوان آن کارخانة خدا بود. میگفتند در کارخانة خدا همه کار میکنند و یکی گفت من کار نمیکنم و یکی گفت من کار میکنم تو کار نمیکنی، یک روز تو کار نمیکنی و من کار میکنم و این جور شروع میشد و خیلی بامزه بود یعنی یک طنز ملیحی هم در کار ایشان بود. بخش عمدهای از کسانی که امروز در این مملکت صاحب قلم هستند، شاعر هستند، حتی روزنامهنگار هستند، از مجرا و دریچه سروش نوجوان معرفی شدهاند. یعنی آقای امینپور و همکارانش یعنی با آقای بیوک ملکی و آقای فریدون عموزاده خلیلی، به تنهایی کار یک مجموعه فرهنگی بزرگ را انجام دادند. من معتقدم یک وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در مقیاس کوچک را در آن مجله راه انداختند. ایشان به هرحال در طراز استاد دانشگاه بود و شاید نیازی هم به این چیزها نداشت و میتوانست برود و مثل آقای شفیعی کدکنی به عرصة تجربه خودش بپردازد و کارهای گرانسنگ و کارهای بزرگ انجام دهد. ولی احساس وظیفه می کرد که این حفره را کشف کند. به نظر من یکی از کارهای مهمش بود و زیرکی و تیزهوشی ایشان را نشان میداد.
بعد از تعطیل شدن سروش نوجوان هنوز هیچ جایگزینی ما برای آن نداریم. نشریات زیادی چاپ شد و حتی شبکه برای نوجوان در تلویزیون درست شده، ولی اثر سروش نوجوان را ندارد. چرا؟ به خاطر اینکه آقای امینپور میگفت من با هیچ شروع کردم و از همان ابتدا هم عاشق این کار بود. وقتی روزهای آخر مجله برای چاپ میرفت معمولاً ایشان باید با دقت بررسی میکرد که حتی یک غلط املایی هم در آن نباشد. یکی از دوستان میگفت در زمانی که تصادف کرده بود و حالش بد بود گفتند که بگذارید مجله را بیاوریم خدمت شما، گفت نه خودم میآیم به دفتر نشریه. با همان حال نزار از پلهها آمد بالا و مجله را به دقت خواند تا انتها و بعد گفت که برود برای چاپ. اینکه آدم اینقدر حساس باشد و دقیق باشد کم پیش میآید.
از طرف دیگر همان طور که در ابتدا گفتم نوجوانی سن بسیار حساسی است. کسی که برای این سن قرار است کار کند، اولاً باید پدری کرده باشد و یا مادری کرده باشد، یعنی فرزند نوجوان را خودش باید داشته باشد و لمس کرده باشد و مربی خوبی باشد و روانشناسی بداند و جامعهشناسی نوجوان را بشناسد. همة اینها را باید بداند و به نظر من آقای امینپور یک پکیج بود و یک مجموعهای بود از اینها. یک مجموعهای بود که تمام اینها را میدانست و برای همین هم هست که دیگر جایگزین نتوانستهاند پیدا کنند. یعنی علیرغم این همه رشد صنعت چاپ و نشر و رسانههای دیجیتال و اینها، ولی واقعاً هنوز هیچ چیزی را نمیتوانیم پیدا کنیم که بگوییم این جای سروش نوجوان را گرفته یا حداقل این مثل آن است.
*در بحث ویژگی های شعر نوجوان، مقوله زبان بسیار اهمیت دارد که دارای آن پیچیدگی های معنایی نباشد از آنجایی که زبان شعری قیصر ساده است می توانیم بگوییم قیصر به واسطه همین سادگی زبان شاعر نوجوان محسوب می شود؟
بخش مهمی از شعر که به شاعر تشخّص و شخصیت میدهد و چیزی که شما به آن میگویید «سبک»، زبان شعر است. مولانا میگوید:
چون که با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکی باید گُشاد
زبان از چه چیزهایی تشکیل میشود؟ از مجموعهای از واژهها و از نحو دستور فارسی و دستورزبان که اینها ابزار و ادوات هستند. مهم تر اینها سخنی است که قرار است با استفاده از این ابزار و ادوات گفته شود. به نظر من آقای امینپور از معدود شاعرانی است که زبان شعرش خیلی به سمت سادگی و زبان معیار که مردم کوچه و بازار از آن استفاده میکنند میل کرده و به آن نزدیک شده است. درواقع ما اگر قائل باشیم که یک زبانی داریم به اسم زبان معیار که مردم کوچه و بازار به آن تکلم میکنند، روزنامهها با آن مطلب مینویسند و رسانه ها با آن اخبار میگویند و سخنران و خطیب با آن حرف میزند و استاد دانشگاه و معلم سر کلاس با آن زبان درس میدهد و در کنار این زبان و یا شاید حتی در مقابل آن، زبان دیگری هست که شاعران با آن زبان شعر میگویند. حال زبان شاعر می تواند به زبان معیار نزدیک باشد یا می تواند از آن خیلی فاصله داشته باشد. مثلاً مهدی اخوان ثالث، متعلق به روزگار خود ما است، منتها شعرش را وقتی میخوانید، به لحاظ زبانی خیلی به زبان گذشته میل دارد. مثلاً به زبان دوره خراسانی و زبان دوره تاریخ بیهقی و شاهنامه و اینها و به زبان قصیدهسرایان نزدیک است. در صورتی که در روزگار ما زندگی میکرده است. این شعر به لحاظ زمانی از زبان ما دور است. ولی در عین حال ارزشمند و بسیار هم خوب است و من خودم شخصاً جزو عاشقان کار اخوان هستم. یا مثلاً احمد شاملو هم مجدداً همین جور است. یعنی زبان شعرش میل به گذشته دارد، ولی در عین حال از بزرگترین شاعران معاصر است.
آقای امینپور به نظر من زبانی که در شعر اختیار کردهاند خیلی به زبان معیار و زبانی که روزمره با آن تکلم میشود نزدیک است. برای همین، خیلی به او انتقاد میکنند و میگویند خیلی از چیزهایی که آقای امینپور گفتهاند شعر نیست و بعضاً یک سری عبارات منظوم است.
بیا به خانه آلالهها سری بزنیم ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
به یک بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم سری به مجلس سوگ کبوتری بزنیم
روانتر از این مگر میشود سخن گفت؟ ما همواره سعدی را به عنوان معیار روانی و سادگی در شعر در تاریخ مثال میزنیم، به نظر من میشود برای سادگی و روانی شعر در دوره معاصر آقای امینپور را مثال زد، حداقل در این سی چهل سال بعد از انقلاب شعرهای امین پور به لحاظ روانی و سادگی خیلی قاطی زبان معیار روز است. بعضی از شعرهای ایشان مثلاً ناگهان چقدر زود دیر میشود وارد زندگی مردم شده است در صورتی که اصلاً نمیدانند این شعر است و نمیدانند مال کدام شاعر است. اینقدر روان و زیباست که قاطی چرخه روزمره شده و به ضربالمثل تبدیل شده است. شعرهای قیصر یک چنین خاصیتی دارد.
حال از معیارهای شعر نوجوان این است که به لحاظ زبانی خیلی ساده و روان باشد به خاطر اینکه نوجوان هنوز با صنایع و آرایههای ادبی آشنا نشده هنوز نمی داند تشبیه چیست و مجاز چیست و استعاره چیست. اقای امین پور به همین دلیل از پیچیدگیها و از پستی و بلندیهایی که در زبان شعر ایجاد میشود پرهیز کرده است اما مفاهیم را به خوبی در آن جای داده مثلا شعر ما همه اکبر لیلازادیم نگاه تازهای به مقوله عاشورا دارد که آن را با مفاهیمی چون کلاس درس و مدرسه تلفیق کرده.
*سوالم را به گونه دیگری تکرار می کنم. می خواهم بدانم سادگی زبان شعر قیصر او را در مقوله شاعر نوجوان قرار می دهد یا اینکه شعرهای او برای نوجوان ها چیزی فراتر از زبان است. محتوا چه قدر در این اطلاق تعیین کننده است؟
آقای امینپور دو طیف شعر دارد. یک سری هست که مخاطب آن اساساً بزرگسال است. همان کارهایی که در مجموعه اولش مثل «تنفس صبح» و «لکه آفتاب» و یا کار آخرشان «دستورزبان عشق» و «گلها همه آفتابگردانند» که اساساً مخاطب اینها بزرگسال است و ربطی به نوجوان ندارد. آثاری که برای نوجوانان سرودهاند در یک فاز دیگر است و اینها را نباید با هم قاطی کرد و گفت چون زبان شعری او ساده است و نوجوانها میتوانند استفاده کنند، پس شعر نوجوان است. آقای امینپور یک سری شعر هم دارد که در کتاب مثل چشمه مثل رود، به قول پرستو و منظومه ظهر روز دهم که در آنها کلاً مخاطب، نوجوان در نظر گرفته شده است. بنابراین ما آقای قیصر امینپوری داریم که شاعر بزرگسال است، قیصر امینپوری داریم که شاعر نوجوان هم هست. یعنی اینها دو شخصیت هستند. نباید یک شخصیت درنظر گرفته شود. به نظر من آنجا کار خودش را انجام داده و اینجا هم کار خودش را. یعنی ما هرگز قیصر امینپور را شاعر نوجوانان به حساب نمیآوریم، شاعری میدانیم که برای نوجوانان هم شعر سروده و شعرهای خوبی و ارزشمندی هم هستند
*ولی سادگی زبان در جذب مخاطب نوجوان بسیار موثر است. مثلا نوجوانان به شعرهای سهراب سپهری و فروغ فرخ زاد اقبال بیشتری نشان می دهند ان هم به دلیل سادگی زبانشان است اگرچه به ویژه در شعرهای سهراب مفاهیم عرفانی و فلسفی بسیار پررنگی وجود دارد.
بله. به دلیل همان سادگی زبان است در صورتی که مفاهیم خاصی که در شعر سهراب هست، اساساً مفاهیم پیچیدهای است. مفاهیم عرفان شرق است و بعضی وقتها کسانی که در این خصوص مطالعه داشتهاند و چیزی خواندهاند هم از فهم آنها گیج میشوند، ولی سهراب یک سری شعر دارد که ساده است، ولی هرگز اینها را برای نوجوانان نسروده، ولی چون ساده است، مثلاً:
صدا کن مرا، صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حوض میروید.
یا:
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب
یا:
خانه دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت
به تاریکی شبها بخشید و به انگشت
نشان داد سپیداری و گفت...
اینها به هرحال چون ساده است نوجوانان میتوانند از روی آن بخوانند میتوانند از بر کنند و از حفظ بخوانند، ولی بعید است بفهمند یعنی چی و درک آن یک مقدار دشوار است.
*می توانیم بگوییم قیصر امین پور تحت تاثیر این دو شاعر بود یا کسانی چون سیاوش کسرایی؟
در مورد سیاوش کسرایی مخالفم. خود قیصر امینپور به نظرم در زبان شعر و تصویرسازی تحت تأثیر همان دو شاعر بزرگ اول فروغ فرخزاد و دوم سهراب سپهری است. قیصر با سیاووش کسرایی فاصله دارد و سیاووش کسرایی سبک نیمایی میسراید و زبان شعرش یک جاهایی یک مقدار دشواریهایی هم دارد. من موافق این صحبت نیستم، ولی به نظر من بیشتر تحت تأثیر فروغ است و زبان شعر و نگاه شعرش به زندگی بیشتر تحت تأثیر فروغ و سهراب بود.
*کسانی که تحت تأثیر دکتر امینپور بودند چطور؟
قیصر امینپور به نظر من یکی از شاعران اثرگذار در روزگار ما است. یعنی شاعرانی که بعد از ایشان شاعری را آغاز کردهاند، حتماً از ایشان سبک گرفتهاند. چون ایشان به تنوع و تکثر در قالب موضوع مشهور است. یعنی هم رباعی و دوبیتی و غزل و چهارپاره و نیمایی و... همه جور شعری کار کرده. حتی مثنوی و ترانه. شعرش یک جامعه متکثری را دارد و به نظر من نمیشود گفت کسی از ایشان تأثیر نگرفته است. یعنی ایشان یک مرجع در این رابطه است و اثرگذار بوده در حوزه شعر و در حوزة امور فرهنگی و مدیریتی و روزنامهنگاری و کاری که برای نوجوانان در سروش نوجوان انجام داد هم هنوز یک متر و معیاری است به این معنی که که اگر شما کار درست وحسابی خواستی انجام بدهی، باید به این نگاه کنی و این نقشه راه است.
*از مضامینی که قیصر امین پور به ویژه در شعر نوجوان زیاد استفاده می کند و شما هم به ان اشاره ای داشتید در شعر ما همه اکبر لیلازاده ایم مفاهیم مدرسه و کلاس و معلم است که یک نوجوان طبیعتا در این دوره سنی در زندگی اش زیاد با ان روبه روست اما این مفاهیم در شععر قیصر بیشتر بیان کننده حس نوستالژیک است تا بخواهد مساله ای را بیان کند. نوستالژیک هم مفهومی برای بزرگسالی است. به نظر شما می توان این نقد را به شعرهای ایشان وارد کرد؟
بله شاید درست باشد، چون نوستالوژی معمولاً در طول زمان اتفاق میافتد. شما وقتی که کودک هستی و یا نوجوان، ممکن است برخی شرایط برایت دشوار باشد و از ان رنج ببری. مثلا از شرایط دشوار نظام تربیتی این که شما هر روز صبح باید بلند بشوی و بروی مدرسه، و عصر برگردی و مشق بنویسی و تکلیف شب و ... اینها یک سختیهایی دارد. وقتی دو سه دهه و یا چهار دهه از نوجوانی و کودکی که فاصله بگیری، آن وقت برایت این لذتبخش میشود. نوستالوژیک در گذر زمان لذتبخش است و در لحظه نه. شاید این را هم اگر از این منظر نگاه کنید درست باشد. ممکن است نوجوان در لحظهای که دانشآموز است و مثلاً سال دوم راهنمایی است، هرگز از فضای مدرسه و کلاس و آقا معلم و خانم معلم و تخته سیاه و گچ و خطکش و چوب و فلک و اینها لذت نبرد، بلکه یک جوری بیزار و متنفر است، ولی من الان که پنج دهه از آن فاصله گرفتهام برایم لذتبخش است. از این منظر اگر نگاه کنیم این نقد وارد است.
*به نظرتان شعرهای قیصر امین پور هنوز هم می تواند برای نوجوان ها جذاب باشد؟
شعر خوب که هیچ وقت تاریخ مصرف ندارد. یک زمانی سروده می شود و تا ابد می ماند همانند اثاری که در ادبیات کلاسیک ما هم ماندگار شدند. شما نمی توانید بگویید مربوط به قرن هشتم است با تضمین من هنوز هم خواهد بود. چند سال از وفات قیصر امین پور می گذرد اما همچنان مخاطب دارد. به نوعی حتی قیصر امین پور بعد از وفاتش دوباره متولد شد. کتاب هایش بارها بارها چاپ شده است.
*به نظر شما می توان از بین شعرهای ایشان بهترینی را برای مخاطب نوجوان انتخاب کرد؟
قیصر بیتی دارد که می گوید:
در این چمن که ز گلهای برگزیده پر است/ برای چیدن گل انتخاب لازم نیست
انتخاب بین شعرهای قیصر مصداق همین شعر است. هرکدام رنگ و بوی خودش را دارد.
*اگر برگردیم به سروش نوجوان، این نشریه چه تاثیری در حوزه ادبیات به جای گذاشت؟
سروش نوجوان یک مجله است. پایه مجله کلام است و مکتوب. سروش نوجوان هم به نظر من اصلاً مبنایش ادبیات بود که بخش عمدهای از آن شعر بود و بخشی هم رمان و داستان. چیزهای دیگری که در نشریه در مورد ان مطلب نوشته می شد هم ذیل ادبیات تعریف میشد موسیقی و تئاتر و یا مثل سینما یا حتی روزنامهنگاری و ژورنالیستی و واقعهنگاری، همة اینها ذیل ادبیات معرفی میشوند.
*حتی وقتی می خواستند از ورزش هم صحبت کنند وجه ادبی آن مهم بود.
به نظر من مجموعة سروش نوجوان ظرفیتهای برجستهای از ادبیات را به ما نشان داد. یعنی ظرفیتهایی که تا پیش از آن یا کم به آن توجه شده بود یا اصلاً توجه نشده بود. اینجاست که تفاوتش با بقیه بارز شد. ان تفاوتها الان دارد خودش را نشان میدهد. خلاقیتهای شخصی و ذوق سرشار آقای امینپور و همکارانشان در این امر بسیار دخیل بود. یعنی سروش نوجوان هم شاعر تربیت کرد و هم نویسنده و هم روزنامهنگار و هم منتقد سینما و هم خاطرهنگار. یعنی هر چیزی که از قلم تراوش میکند در آنجا برایش یک فضای خلاقانهای وجود داشت.
* به نظر شما این نشریه قابل زنده شدن دوباره هست؟ بخصوص در این فضای مجازی و اینترنت و وضعیت نشریات که به صورت کلی با نوعی مرگ نشریات بزرگسال هم مواجه هستیم، چه برسد به نوجوان؟
اتفاقاً چند سال پیش از یک جایی آمدند و به من گفتند که شما بیا و این کار را انجام بده. ولی حتماً و هرگز سروش نوجوان نمیشد، ولی نمیشود خیلی مأیوس بود و بگوییم که فصل و عصر روزگار مجلات کاغذی و فیزیکی تمام شده و الان همه چیز سایبری است. هنوز هم به نظر من کاغذ و مجله و روزنامه و کتاب اثرگذار هستند و نمیشود بگوییم که عمر اینها تمام شده، به نظر من اگر گروهی باشند که با همان اندیشهها و همان فرمان جلو بروند این امکان وحود دارد. چون من آن آنها را یک نقشه راه میدانم بنابراین هنوز هم سروش نوجوان قابل احیا هست، گرچه خیلی خیلی دشوار است و شرایط حتماً خیلی تغییر کرده ولی با تکنیکهایی که در عرصه مالتیمدیا هست، میشود یک مجله صوتی تصویری طراحی کرد. کارهایی که آقای امینپور مینوشت شما الان میتوانید در فضای مجازی بارگذاری کنید. مثل کی ار کدی که در اینده سازان هم هست. ممکن است در آینده حتی این تکنولوژی پیشرفت کند و شما یک جایی را لمس کنید و صدای شاعر را بشنوید. حتماً در آینده به این سمت خواهیم رفت و من میگویم که حتماً قابل احیا هست گرچه سخت است.
نظر شما